جدول جو
جدول جو

معنی دشتی وان - جستجوی لغت در جدول جو

دشتی وان
دشتبان، نگهبان و دارنده ی احشام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پشتیوان
تصویر پشتیوان
پشتیبان، پشت وپناه، حمایت کننده، حامی، یاری دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشتی ران
تصویر کشتی ران
رانندۀ کشتی، کشتیبان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ)
کشتی بان. ملاح. کشتی ران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دریانورد. آنکه کشتی را راند. ملاح. سفان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان حومه بخش گاوبندی شهرستان لار. سکنۀ آن 1042 تن. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات، خرما، تنباکو و صیفی جات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دَشْتْ)
ناطر. ناطور. (ملخص اللغات). دشتبان
لغت نامه دهخدا
(پُ)
چوبی که بر دیوار نصب کنند بجهت استحکام. (برهان قاطع). پشتیبان. پشتوان. پشتبان: لزز، پشتیوان در. (منتهی الارب). لزاز، پشتیوان در. (منتهی الارب). تکیه گاه:
که پشتیوان و پشت روزگاری.
نظامی.
، یار. یاریگر. مددکار. معین. ظهیر. ناصر. پشت و پناه: و امیریوسف را با فوجی لشکر قوی به قصدار فرستاده بود و گفت که پشتیوان شماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 244). و نیز رجوع به پشتوان و پشتبان و پشتیبان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به لغت یونانی بسفایج را گویند و آن دارویی است مسهل سودا و به عربی کثیرالارجل و ثاقب الحجر و اضراص الکلب خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است دارویی که بسفایج نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 311 شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دشتبان. نگهبانی که بر مزارع مزروعه و کاشته برگمارند. (آنندراج). رجوع به دشتبان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشتی ران
تصویر کشتی ران
راننده کشتی کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
هر بنایی که برای استحکام بنای دیگر بدو پیوندد شمع شمعک پشتییبان پشتیوان، چوبی که پشت در افکنند تا باز نشود، تکیه گاه، معین یاور مددکار حامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دشت بان
تصویر دشت بان
((دَ))
نگاهبان دشت، پاسبان کشتزار و مزرعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشتی بان
تصویر کشتی بان
((کِ))
ناخدا، ملاح
فرهنگ فارسی معین
پشتیبان، حامی، مددکار، یاور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شتربان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کیاکلای قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نگهبان مزرعه، نگهبان آیش، نگهبان شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
دشتبان، نگهبان کشتزار
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل حفاظت از مزارع در برابر احشام و افراد
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع کتولی، یکی از انواع آواز کتولی که مقامی است
فرهنگ گویش مازندرانی
بادی که از غرب وزد
فرهنگ گویش مازندرانی